برای سالمندان چه کرده‌ایم؟

وقتی شغل نیست و فرزندان بیکارند طبیعی است که چشم‌شان را به خانه مادر و پدر بدوزند تا با فروش آن مشکل‌شان را حل کنند. وقتی کلیه‌شان را می‌فروشند تا بتوانند زندگی‌شان را اداره کنند، وقتی میزان درآمد افراد حتی برای تامین حداقل‌های زندگی هم کافی نیست نباید توقع داشته باشید که چرا با سالمند […]

وقتی شغل نیست و فرزندان بیکارند طبیعی است که چشم‌شان را به خانه مادر و پدر بدوزند تا با فروش آن مشکل‌شان را حل کنند. وقتی کلیه‌شان را می‌فروشند تا بتوانند زندگی‌شان را اداره کنند، وقتی میزان درآمد افراد حتی برای تامین حداقل‌های زندگی هم کافی نیست نباید توقع داشته باشید که چرا با سالمند چنین رفتار می‌کنند.

جامعه ما اغلب به اینجا رسیده که سالمند، فردی است که پیر شده و باید بمیرد و ما از اموال او استفاده کنیم. در بسیاری موارد، آن مادر یا پدر سالمند می‌داند که بچه‌هایش اموالش را می‌خورند اما شکایتی نمی‌کند چون مادر است و پدر است.

بسیاری از مادران و پدران هم با جان و دل اموال‌شان را به فرزند می‌دهند اما فکر نمی‌کنند بچه‌ها آنها را دور بیندازند. بچه‌ها هم راهی ندارند. اسلام پایه زندگی را براساس خانواده گذاشته است. ما با این خانواده چه کردیم؟

خانه‌های ۵۰ متری در آپارتمان چهار طبقه ساختیم که حتی برای یک پدر و مادر و یک بچه هم کافی نیست. خانه‌هایی ساختیم با یک اتاق خواب. مادربزرگ یا پدربزرگ چطور به این خانه‌ها بیایند؟ ما زندگی خانوادگی را متلاشی کردیم و فکر نکردیم عاقبت این کارها به کجا می‌رسد.

خواستیم مشکل را حل کنیم اما به سراغ علت نرفتیم بلکه در پی حل معلول بودیم. نیامدیم حیاط بزرگ‌تر بسازیم تا خانواده را مثل قدیم به گسترده شدن تشویق کنیم. آپارتمان ساختیم که اتفاقا خانواده‌ها را از هم دور کنیم. چطور در چنین شرایطی انتظار محبت داریم؟

روز سالمند تعیین می‌کنند؛ دست‌شان درد نکند. اما در این کشور برای سالمند چه کاری انجام داده‌اند؟ وقتی روز سالمند تعیین می‌کنیم باید کاری برای آنها انجام دهیم و بگوییم که چه برنامه‌ای برای آنها داریم و سال آینده هم اعلام کنیم که چه کارهایی انجام دادیم و چه کارهایی معوق مانده است. روز سالمند در ایران یعنی چهار سخنرانی برگزار می‌کنیم و چهار نفر می‌آیند و حرف‌های قشنگ می‌زنند و تمام. وضعیت سالمند ما هم هر روز و هر سال بدتر می‌شود.

ما در جامعه‌ای هستیم که نه تنها به فکر سالمند نیستیم، برای آن جوان هم کاری نمی‌کنیم. شش سال است که بیکاری داریم. تورم در جامعه کولاک می‌کند. افزایش حقوق کارمند چقدر است؟ ۱۰ درصد. تورم ۳۰ درصد.

این شرایط به قشر ضعیف فشار می‌آورد. سالمندان ما چه کسانی هستند؟ کارمندان بازنشسته که ۳۰ سال زحمت کشیده‌اند و مالیات داده‌اند و امروز که باز نشسته می‌شوند چهار یا پنج درصد به حقوق‌شان اضافه می‌کنیم. سالمند خرج زندگی ندارد؟ سالمند باید بمیرد؟ اگر در چنین جامعه‌ای سالمندآزاری افزایش پیدا کرده باید بقیه حلقه‌های زنجیر را هم ببینیم. سالمندآزاری یعنی چه؟ چرا ۴۰ سال قبل به این اندازه سالمندآزاری نداشتیم؟ چرا سالمندان احترام داشتند؟ اگر می‌گوییم چرا سالمندآزاری، باید ببینیم چه شد که فرزند ما به اینجا رسید که به پدر فشار بیاورد و مادر را اذیت کند و پولش را بگیرد و کتکش بزند و او را بیندازد در خانه سالمندان و سراغی هم از او نگیرد.

چون وقت ندارد. چرا وقت ندارد؟ چون شغل درستی ندارد. چون درآمد مناسبی ندارد. دو شیفت کار می‌کند و باز هم قادر به اداره زندگی نیست حتی نمی‌تواند از پس کرایه خانه بر بیاید. شرایط این فرزندان هم معلولی از علت است.

هیچ انسانی نمی‌خواهد مادرش را اذیت کند اما ببین او را به چه شرایطی انداختیم که حاضر می‌شود مادرش را اذیت کند. وقتی فشار زندگی و فقر و بیکاری زیاد می‌شود دیگر نمی‌فهمد چه می‌کند. می‌گوییم چرا سالمندآزاری کرد. خیلی آسان است بپرسیم چرا. اما باید در شرایط او قرار بگیریم و ببینیم که آیا از او بدتر نخواهیم شد؟ اشکال ما این است که فقط حرف می‌زنیم.

هر وقت به یکی از مسوولان گفتیم فکری برای سالمندان کنید می‌گویند ۱۰ میلیون جوان بیکار داریم که باید اول برای آنها فکری شود که به فاجعه نرسیم. سالمند عمرش را کرده و بگذار بمیرد. وقتی سلسله‌مراتب و زیرساخت‌ها خراب می‌شود سالمند هم آسیب می‌بیند. جوان هم آسیب می‌بیند. مسائل اجتماعی متاسفانه قابل تبدیل به یکدیگر است. نمی‌توانیم بگوییم سالمند را دیدیم ولی جوان را ندیدیم. در کنار تمام این مسائل، متاسفانه ما در کشورمان خانه سالمندان نداریم، کاروانسرای سالمندان داریم.

خانه سالمندان یعنی یک اتاق کوچک که سالمند در آن زندگی کند و چند تکه از وسایل مورد علاقه‌اش را در کنار خود داشته باشد. اما خانه‌های سالمندان ما چیست؟ سالمند از روزی که پایش را می‌گذارد آنجا دیگر مرده است. کسی که با کسی حرف نمی‌زند، غذای درستی هم که نمی‌دهند، درد هم داشته باشند که داروی حسابی بهشان نمی‌دهند. در کنار تمام اینها، ثانیه به ثانیه هم زجر می‌کشند و تمام خاطرات گذشته و زحمات گذشته یادشان می‌آید و اینکه چطور فرزندان‌شان آنها را در اینجا رها کردند، این مرگ تدریجی است. 

در این خانه سالمندان چه کسی به آنها رسیدگی می‌کند؟ خانمی که بچه دارد و هزار مشکل دارد و ماهی ۶۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرد. من که خودم در زندگی‌ام مشکل دارم چطور به درد ۲۰ نفر سالمند برسم؟ معلوم است که موقع عوض کردن پوشک هم سر سالمند فریاد می‌کشم و آن سالمند در چنین شرایطی چند بار در روز آرزوی مرگ می‌کند؟

می‌گویند خانه سالمندان خصوصی داریم. در یک خانه چهار اتاقه ۵۰ تخت گذاشته‌اند و می‌گویند خانه سالمندان خصوصی و ماهانه سه میلیون تومان هم شهریه می‌گیرند. در همین خانه سالمندان خصوصی هم باز پنج سالمند در یک اتاق حبس شده‌اند و فاقد کمترین استانداردهای خانه سالمندان است.


۱۳۹۴۰۸۱۲-۳۳۸۵۵۸۵