گفتگو با آقای وحید سپهر راد عضو بنیاد فرزانگان بشردوست
می خواهیم از این هنرمند متخصص عرصه کارگردانی و دانش آموخته حوزه مردم شناسی، بپرسیم که انگیزه اش برای حمایت از سالمندان عزیز میهن چیست؟ و چه چیزی او را بر آن داشته تا اقدام به ساخت دو فیلم مستند داستانی با موضوع سالمندان فعال نماید؟ او اینچنین سخن خویش را آغاز می کند: وحید سپهر راد هستم، رشته تحصیلی ام کارگردان نمایشی است و مفتخرم موفق به ساخت دو مستند نمایشی داستان کوتاه، در حوزه سالمندی شده ام و امروز در جمع فرزانگان آنها را پخش خواهم کرد.
در خصوص دلیل حمایت از سالمندان و ساخت فیلم با موضوعات مرتبط با سالمندان باید عرض کنم که، بر اساس مندرجات سندملی سالمندان کشور، اولین هدف ذکر شده، مرتبط با موضوع فرهنگسازی و اطلاع رسانی و آگاهسازی عموم جامعه در خصوص سالمندان توسط دستگاه های اجرایی کشور، به ویژه سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران می باشد. در مرحله اول نکته مهمی که باید به آن توجه کرد، دیدگاه برخی هنرمندان در حوزه سینمایی است.
حس میکنم آن چیزی که امروز برنامه هنری به آن در حوزه سالمندی می پردازد با یک عینک بیانصافی و با یک بدبینی به سالمندان توجه میکند. آثاری ساخته میشود که این عزیزان را به شکلی نشان میدهند که انگار سالمندان ناتوانند، منحرفند و مزاحمند. این در آثار شاخص یعنی به نظر میرسد تبدیل به هنجار میشود و این نشان میدهد که نسل جدید بسیار کوشاست و من این را میستایم ولی این نیست که بیاییم به گروه سالمندان صدمه بزنیم. یک بیانصافی در حق این عزیزان رخ میدهد.
به همین دلیل یک ناخودآگاهی باعث شد من به این حوزه توجه کنم. دو مستند داستانی من به این موضوع توجه میکند که با توجه به اینکه سینما بسیار میتواند بر جامعه تأثیرگذار باشد، به خصوص بر جامعهای که کم کتاب می خواند یا اصلاً کتاب نمیخواند. این جامعه منتظر این است که رسانهاش، سینما و تلویزیونش یک چیزی را نشان دهد و چون به دلیل بحث کم کتاب خواندن آگاه نیست همان را از سینما یا تلویزیون برداشت میکند. به نظر میرسد که این تأثیر آنقدر عمیق است که میتواند بر نگرش و حتی بر فلسفه زندگی آنها به اندیشهشان و اینکه چگونه فکر میکنند، تأثیر بگذارد و انسانها را اصلاً با یک جهانبینی متفاوتی نسبت به آن چیزی که باید باشد روبرو مینماید.
با توجه به اینکه چقدر جامعه هنری بیانصافی میکند نسبت به جایگاه هنرمندان در فیلمهای شان به خصوص که این پدر که حتی در علیت جامعه وجود داشته باشد و این را تسری میدهد به تمام پدرها و مادرها و این آزاردهنده است و به نظر میرسد که جایگاهشان صدمه میبیند و این به مرور فراموش میشود که چقدر این سالمندان با ارزش هستند، چقدر این سالمندان پدربزرگها و مادربزرگها پدران و مادران نسل خودم، که الان پدربزرگ و مادربزرگ ها چقدر مظلوم واقع شدهاند. به نظر میرسد که توجه من در این مستند داستانی به این وجه از زندگیشان بیشتر گرایش دارد.
بسیاری از فیلمها در حقیقت یک زن و مادر سالمندی را به نادرستی معرفی میکند. یک زن ضعیف، یک پیرزن ضعیف که هیچ چیزی را نمیشنود با یک کمر خمیده و توانایی راه رفتن ندارد. در حقیقت این در ناخودآگاه جامعه ما، این تصور را ایجاد میکند که تمامی سالمندان ضعیف و ناتوان هستند. ما داریم اشتباه میرویم در حقیقت اگر بخواهیم خیلی از این فیلمها یک زن یا یک مادر و یا یک مرد یا یک پدر سالمند را به نادرستی معرفی میکند و این تأثیر عمیقی در باور مردم دارد.
من به عنوان کسی که مطالعات مردم شناسی هم دارم به دلیل اینکه کارشناسی ارشد من مردم شناسی است و در این زمینه و زمینه فرهنگ عامه خیلی مطالعه کردهام و مطالعاتی دارم، به نظر میرسد که این بیانصافی در حق سالمندان میتواند تأثیری در خود جامعه پویای ما بگذارد، یعنی اگر خدای ناکرده توسط رسانهها توسط سینما توسط تلویزیون با مطرح کردن بد سالمندان چه مغرضانه و چه غیرمغرضانه، با ضعیف نشان دادن و با رده های باسمهای و نخ نما و پدر مادرانی که از نقش اساسی آنها در فیلمنامه با یک لبخند و یک حضور نامرئی تأثیرگذار نیس. در حقیقت نقش سالمندان را کمرنگ و هیچ میکنیم.
در حقیقت ما در دوران جوانی و نوجوانی سینما را میبینیم که نقش سالمندان بسیار پررنگ بوده و وقتی نگاه میکنیم میبینیم فیلم “مادر” عجب کاری در میآید و چگونه این زن همه را جمع میکند و یا در فیلم اجاره نشین ها که همه افراد مشکلاتی دارند به جز مادر این پسر، فیلمها به سمتی حرکت میکرد که سالمندان نقش پررنگی داشتند. ولی امروزه متأسفانه ما سالمندان را در جامعه هنری و سینمایی یا کمرنگ و یا بیرنگ نشان میدهیم و این یک بیانصافی در حق این قشر مهم و دوست داشتنی جامعه است.
من در این دو تا مستند داستانی که یکی به نام”نرجس خاتون”و یکی به نام “آخرین دوره گرد خیابان ایران” تلاش کردهام در حقیقت به نقش این انسانهای روشن، این انسانهایی که تأثیر مثبت بر جامعه خود دارند توجه کنم و همانطور که هستند نشانشان بدهم. یعنی از روشهایی استفاده نکردم که آدم را وادار کنم دلشان را برای سالمندان بسوزانم و نه اینکه آنقدر بزرگ نمایی کنم که غیر واقعی بشوند و الگو پذیریش را نسبت به جامعه از دست بدهد. یعنی واقعیات را نشان داده ام.
به نظر میرسد که حتی اگر موفق شده باشم، سعی کرده ام قسمتهایی از روشنایی وجودی این عزیزان را نشان بدهم. البته نمیدانم چقدر موفق به نشان دادن پویایی و مؤثر بودن این دو نفر سالمند بودهام و این مسئله را منتقدان به آن خواهند پرداخت. ولی هدفم در این دو مستند داستانی این است که نشان بدهم سالمندان چقدر نقش مهم و پویایی دارند. وقتی به زندگی نرجس خاتون توجه میکنیم در حقیقت میبینیم وجود این انسانها برای جامعه خسته و ناامید امروز ما یک چیز لازم و در عین حال کافیست.
یعنی فقط اگر بتوانیم شبیه این سالمندان که بسیار در جامعه ما زیاد هستند این را نشان بدهیم و مورد توجه قرار دهیم آنگاه میتوانیم پویایی و امید به زندگی را به جامعه برگردانیم . نرجس خاتون این زن خوش فکر و پویا تنهاست و بدون همدم زندگی میکند و همسر و دو پسرش فوت کرده اند و این آغاز فروپاشی است.
ولی این زن همچنان که در این مستند داستانی بخشی از زندگی اش را نشان دادهام نگاه میکنیم که چقدر این زن میتواند الگوی خوبی برای امیدواری باشد و با این همه مشکل، باز هم خانه این زن مأمنی است برای همه مردان و زنان آن محله که از محلههای قدیم تهران است.
نگاه میکنید که این خانم چقدر پویا و امیدوار است در فیلم مستند داستانی که روایت میکنم تلاش میکنم بخشی از تقلای انسان را در جهتی که چیستی هدف زندگی و هدف انسان در زیستن چیست را در این دو فیلم نشان بدهم. یک نوع دوستی و عشق به زندگی را مطرح میکنم و در عین حال خستگی آدمها را. نرجس خاتون بارها و بارها خسته میشود ولی باز هم تلاش میکند و هیچ وقت درب خانهاش را به روی آدمهایی که به او نیاز دارند نمیبندد.
خیلی جاها این الگوها را در جامعه میتوانیم داشته باشیم متاسفانه با نشان دادن سالمندان به عنوان انسان های ضعیف و توجه عمیق نکردن به اثر آن، داریم این را یا بد یا ضعیف نشان میدهیم یعنی یک دفاع بد میکنیم در حقیقت باعث ناامیدی در زندگی امروز جامعه میشود. به نظر بنده وجود معضلات بسیار امروز جامعه ما از عدم توجه به مسئله سالمندی است،
میتواند در رسانه مورد توجه قرار گیرد اگر این توجه آگاهانه صورت بگیرد نه اینکه اینها را یک آدمهایی نشان دهیم که همین جا لبخند میزنند همین جا دستان گرمی دارند و نه از آن طرف همیشه این آدمها افتاده در این حوزه اتفاق میافتد.
و در داستان آخرین دوره گرد خیابان ایران،که داستان یک دوچرخه سوار روزنامه فروش است که خیلی در شهر میچرخد. این مرد فیلم بازی نمیکند بلکه زندگی میکند بارها و بارها به او گفتهام که آقا رضا وایسا خستگی در کن و او می گوید نه من کار دارم. یعنی من، دوربین، صدابردار با این سن که خیلی از ایشان جوانتر هستیم خسته میشدیم ولی او خسته نمیشد.
این توانایی، این قدرت با یک دوچرخه مندرس قدیمی که پیدا هم نمیشود، حتی دوچرخهاش را یک بار در هنگام فیلمبرداری از جایی که گذاشته بود برده بودند و او بدون توجه همه روزنامهها را به جای اینکه در خورجین دوچرخش بریزد در کوله پشتی ریخته و همچنان به کارش ادامه می دهد. معمولاً به دلیل اینکه چیزی را گم میکنیم همه ما میدانیم که کار را تعطیل میکنیم اما این پیرمرد روزنامهها را در یک نایلون، در یک کیسه ریخته و میچرخد.
این مرد به چه چیزی ایمان دارد. مسئله پول نیست، آقا رضای شخصیت فیلم به آن معنا که ما فکر میکنیم نیاز مالی ندارد. این یک ایمان و یک احساس مسئولیت است که در وجود سالمندان ما میباشد و به آن نگاه نشده و بسیار آزاردهنده است که برای این قشر اهمیت دارد. بخشی از این انسانهایی که همه وجودمان و همه لذتمان از این احساساتشان است را نادیده بگیریم و بگوییم اینها ضعیف هستند.
خوش فکری اینها ایدههایشان که میتوانند بدهند در این دو فیلم مستند داستانی سعی کردم به آن توجه کنم. در حقیقت رضا شخصیت مستند داستانی آخرین خیابان ایران، صبح ساعت سه و نیم بیدار میشود و برای تهیه روزنامه تا ظهر ساعت یک و نیم با دوچرخه در حالی که گرسنه شده است همه روزنامه ها را تهیه می کند.
اما به نظر من مهم توجه کردن به مسئله سالمندی با نگاه درست در حوزه هنر و در حوزه سینماست. باید توجه داشته باشیم وجود این سالمندان پاسخ نیاز جامعه به پویایی و امیدساز است و به ما کمک می کند تا فرهنگ پیشین خود را درست به نسلهای آینده انتقال دهیم و سینما و تلویزیون کوتاهی میکند من از بنیاد فرزانگان بشردوست که زمینه پویایی و فعال بودن سالمندان را فراهم می کند، سپاسگزاری میکنم و امیدوارم با همکاری و حمایت از اعضای این بنیاد بتوانم نگاه جامعه را نسبت به سالمندان تغییر داده و نگرش مثبت را توسعه دهم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۰