کار زیبای پلیس

پلیس ایرانی مامور خرید برای پیرزن ۸۰ ساله شد | ببینید

یک زن سالخورده در تماس با پلیس درخواست مامور در محل کرد و آنجا مشخص شد که وی به انسولین نیاز دارد.

به گزارش دبیرخانه شورای ملی سالمندان کشور، در ویدئوی جالبی که منتشر شده است یک زن سالخورده در تماس با پلیس درخواست مامور در محل می‌کند و آنجا مشخص می شود که او به انسولین نیاز دارد و مامور پلیس کار زن سالخورده را انجام می‌دهد.

ویدئوی مربوط به این ماجرا را ببینید.

 

گفتگو با پلیسی که مأمور خرید انسولین پیرزن ۸۰ ساله شد

«انگار مادربزرگ خودم بود، همسن و سال مامانی؛ روی پله نشسته بود، یک عصایی هم کنارش بود. تا مرا دید گفت: من هر ماه ۷ تا انسولین می‌گرفتم. الان که رفتم به من نمی‌ده، بیست و هفتم وقتم بوده، دو روزه مریضم، نتونستم برم انسولین بگیرم».

اینها بخشی از صحبت‌های ستوان سوم «مجتبی» مأمور کلانتری افسریه است که خبر کمک وی به یک خانم سالمند و خرید دارو برای وی منتشر شده بود.( اینجا را بخوانید)

با مجتبی ۳۵ ساله که ۱۵ سال سابقه خدمت در پلیس را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دارد گفت‌وگو کردیم.

آقامجتبی متأهل است، یک پسر سه سال و نیم دارد. تقریبا از ابتدای خدمتش تا به حال مأمور پلیس ۱۱۰ بوده، یعنی با موتور سر صحنه می‌رفت.

آقا مجتبی برایمان از جریان خرید دارو برای پیرزن در آن شب می‌گوید: شب یلدا بود، حدود ساعت پنج و نیم بعدازظهر. تماسی با مرکز ۱۱۰ برقرار شد و بنده به عنوان مأمور ۱۱۰ برای بررسی موضوع به محل اعزام شدم.

آدرس در محدوده افسریه بود، به آدرس که رسیدم یک خانه حیاطی بود. درب خانه باز بود. در زدم، صدای پیرزنی گفت پسرم بیا داخل. از لای در دیدم که همان روبرو یک پیرزن نشسته است.

من هم وارد شدم. پیرزنی حدود ۸۰ ساله، همسن و سال مادربزرگ خودم بود یک عصایی هم کنارش بود؛ یک لحظه فکر کردم مامانی خودم هست… داخل حیاط روی پله جلوی درب ورودی ساختمان نشسته بود.

برایم گفت که شوهرش فوت کرده، به پسرش هم دسترسی نداشت. عروسش هم به شهرستان رفته بود و چند روزی است که دارو ندارد.

برایم گفت که انسولین می زند و الان از موعد تزریق دارویش هم گذشته … همان ها که در فیلم ضبط شده توسط دوربین البسه ام مشاهده کردید.

من هم زنگ زدم به مرکز. قضیه را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ گفتم. کارت ملی پیرزن را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ گرفتم که بروم و انسولین از داروخانه بخرم.

پیرزن آرام و با حالتی شرمندگی به من گفت پسرم پول ندارم تا بدهم برایم انسولین بگیری. من هم گفتم مادرجان! شما عزیز ما هستی این حرف‌ها چیست.

بعد رفتم دنبال دارو، از این داروخانه به آن داروخانه؛ چراکه انگار پیرزن سهمیه ماهانه‌ انسولینش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زودتر از موعد استفاده کرده بود. چند داروخانه رفتم که  می‌گفتند نمی‌توانیم انسولین آزاد بفروشیم که آخر یکی از داروخانه‌ها همراهی کرد و به من انسولین داد.

داشتم برمی‌گشتم به خانه پیرزن که دوباره از مرکز زنگ زدند. گفتند مگر به مورد گزارش‌شده رسیدگی نکردی، گفتم چرا، همان‌طور که گزارش دادم رفتم دارو بخرم.

رسیدم به خانه پیرزن، او گفت با تو تماس گرفتم که بگویم داروخانه‌های آن طرفی نروی ها…دارو را گران نخری که یکی دیگه جواب داد…طفلک پیرزن فکر می کرد شماره ۱۱۰ شماره همراه من هم هست.

 گفتم مادرجان! به قربانت شوم. ارزش شما برای ما بیش از اینها است.